یکی بود یکی نبود
من همیشه از اول قصه های مادر بزرگ می ترسیدم
و آخر هم به واقعیت می پیوست…
یکی بــــود…یکی نــــــبود…!!!
نظرات شما عزیزان:
انگشتانت را به من قرض بده...برای شمردن لحظه های نبودنت...کم آورده ام!
صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | طراح قالب
من همیشه از اول قصه های مادر بزرگ می ترسیدم
و آخر هم به واقعیت می پیوست…
یکی بــــود…یکی نــــــبود…!!!
نظرات شما عزیزان:
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تنهای تنها و آدرس tanhaytanha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.